سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غم دنیا رو دوشمه....

سلام دوستای گلم....

خیلی وقت بود  آپ نبودم.

خیلی هم دلم واسه همه به خصوص جایگاهه دردودلام تنگ شده بود...

یه روزی اینجا از دلتنگیم نسبت به ریحانه نوشتم...و حالا باید بنویسم میثم(شوهرش) باعث جدایی ما شد.

اون محمد نامرد که رفت هر چی شرو ور بود در مورد من و خودش به میثم گفت و میثم فکر کرد من دروغ میگم و حالا....

حالا بازم من شدم همون تنها ....

تنها تر از همیشه...دلتنگ تراز همیشه...

آها از محمد بگم...

محمد دوست صمیمی میثم و یه جورایی داداش میثم هستش...بعد از اینکه من از اصفهان اومدم اهواز چند بار تو جشنای خونه ریحان ما پایه رقص هم بودیم اما همه چیر همون جا تموم میشد..تا اینکه من یه سری واسه خرید یه موس واسه لب تابم رفتم پاساژ بزرگ...محمد اونجا مغازه داره...دیدمش و یه 1 ساعتی با هم گپ زدیم و قرار شد یه وقتایی سراغ همو بگیریم...هوا هم داشت خوب میشد....

دیگه بیشتر همگی با هم میرفتیم بیرون...من و ریحان و میثم ومحمدو موعود(اون یکی رفیق میثم)

یه سالی میشه که بخاطر گیاه خواریم دیگه قلیون نمیکشم..واسه همین نشستمو اون 4تارو بروبر نگاه میکردمو جکای تو گوشیمو میخوندم...

خلاصه بگدریم که این آقا محمد دستش به گوشت نمیرسیدو شروع کرد به پیف پیف کردن....

آره دیگه ...محمد خان رفت و گفت این خواهر زنت با من اسمس بازی میکنه. کاش فقط همینو میگفت ...آش نخورده و دهنه سوخته...

من و برده خونشونو...نشون به این نشون که من با زانتیاحاجی(بابام)رفتمو ...از این شرو ورا...

میثم ناراحت این بود که چرا مثلا من بهشون نگفتم که با هم در ارتباطیمو یه دعوایی درست کردو من الان با همشون قهرم....

ریحان هم که هفته ایی یه بار میاد خونمون چون دانشجو و تمام هفته مثله یه دانش آموز کلاس داره...

خلاصه بگم که....

من دیگه ازون تنهایه تنها هم تنها تر شدم....

آره دوستای گلم راسته که میگن دوری و دوستی به از هر چیز...

به خدا میسپارمتون...


نوشته شده در چهارشنبه 88/12/12ساعت 3:55 عصر توسط رز نظرات ( ) |


Design By : Pars Skin