شب سردی است، و من افسرده. راه دوری است، و پایی خسته. تیرگی هست و چراغی مرده. *** می کنم، تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها. سایه ای از سر دیوار گذشت، غمی افروز مرا بر غم ها. *** فکر تاریکی و این ویرانی بی خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز کند پنهانی. *** نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر، سحر نزدیک است. هر دم این بانگ بر آرم از دل: وای، این شب چقدر تاریک است! *** خنده ای کو که به دل انگیزم؟ قطره ای کو که به دریا ریزم؟ صخره ای کو که بدان آویزم؟ *** مثل این است که شب نمناک است. دیگران را هم غم هست به دل، غم من، لیک، غمی غمناک است. ****** سهراب سپهری سلام...به به ساله نو مبارک... دوستان بازم آژ نبودم اما قول میدم از امروز باشم
Design By : Pars Skin |