سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غم دنیا رو دوشمه....

امروز با کلی خوشحالی از خواب بیدار شدم.

بابا بالاخره با وکالت من موافقت کرد...دیگه از امروز صبحا نباید بخوابم....

دیگه هفته ماله خودمه...الان رامهرمزم،خونه ی مادر بزرگه هزار تا قصه داره...

خیلی از جاده خسته شدم ...یا آبادان یا رامهرمز یا ...

فردا هم مسجد سلیمان

خوزستان رو سبز کردم با قدومم نه؟؟؟؟؟

البته فردا با ماریا میرم.

خوب بگذریم.

از دلتنگیم بگم....از مسافری که رفته شمال بازم منو نبرده ه ه ه ه ه ه ه ه ...

از یه حس غریب که بازم ای داد بی داد....

یه آه بلند که آخه خدا این چه رسمیه این روزگار داره؟؟؟

5شنبه با یکی از همکلاسیام رفتم دانشگاه،دلش گرفته بود آهنگ های غمگین مرجان رو گوش میداد گفتم چی شده؟

گفت دوست دخترش رو با صمیمی ترین دوستش تو سان سیتی دیده که ای داد اونم در چه حال؟!!!!

سان سیتی یه کافی شاپه تو اهواز که به نظرم محل تخلیه روانی جونامون...اه

یه زمانی به پسر ها میگفتن سیگار نکش و کلا کافی شاپا دونفره بودن (دختر پسری)الان فقط دختر میبینیو یه عالمه دود...

خلاصه کاردش میزدی این همکلاسی ما خونش در نمیومد!!

همکلاسیم فوق العاده آروم و متینه(دوست داداش رضامم هست)اینو گفتم که نپرسی چرا من باش رفتم؟!!

خلاصه اینکه منم کلی واسش دپ شدم.

میدونی خیلی خسته شدم از بس همه جا از خیانت و نا مردی شنیدم.

خسته شدم از بس همه جا  گفتن دوست پسرم ولم کرد...دوست دخترم  بهم خیانت کرد..

اصلا یه وقتایی به این فکر میکنم چرا خدا گفت با نامحرم نگپیدو از این جور حرفا...

چون ته ته این حرفا غصه و درده!!!

یه روز میشه ما خودمون دوستی با غیر هم جنس و رو واسه خودمون حرام میکنیم و شاید این بهترین کار باشه...

همش میگیم اعتماد نداریم اما باز هم میخوایم امتحان کنیم خوب آخه این روزا همه واسه خودشون یه پا دل شکستن...تو هم بخوای امتحان کنی اونا از ریسمون سیاه و سفید میترسن واسه همین تو امتحان تو رد میشن!!

متوجهی که منظورم چیه؟؟؟

من که دیگه اون دل صاف مهربون نیستم(این یه اعترافه)

الان بر عکس اینکه میگن سن ازدواج بالا رفته سن تمام گناه ها و خلاف ها اومده پایین و تمام عرف هایی که قانون خانواده و اجتماع قبولش داشت با سهل انگاری نسل ما از بین رفته!!!

میگم نسل ما آخه بابا مامانامون که ریلکس بودن و هر وقت از قدیم میگن ،میگن ما در عین آزادی احترام به اصول اخلاقی و خانواده واسمون مهم بوده اما ما واسمون سخت ترین دوران بود..

حالا خود من یکیش تا داییم میاد به دختره 11 سالش گیر بده که چرا اینجوری میری بیرون به داییم میگم دایی جامعه عوض شده و باز هم یه کل کل نا به جای منو دختر داییام با بزرگترا...که شما خودتون عشق دنیا رو کردید حالا نوبت ماست چرا نمیدارید...

ولی اصلش اینه که اونا موهاشون و تو آسیاب که سفید نکردن.!!!!

و میدونن که راهی که ما میریم راه دل شکستگیه!!!

من که الان به کوچیکترای خودم میگم جز خودت به کسی بها نده حتی برای چند لحظه لذت و یه آارمش که دروغه!

آخه مگه دیگه رابظه ایی همراه با آرامش هم مونده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

همش خیانت...

ای بابا..

در آخر:

بار الها قلبهای زخمیه آلوده به عشق نا فرجاممان را امانی ده تا با آرامش یادی از عشق تو کنیم..

آمین 


نوشته شده در شنبه 89/1/28ساعت 3:23 عصر توسط رز نظرات ( ) |


Design By : Pars Skin