قاصدک ،هان چه خبر آوردی
از کجا . وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی ...اما.....اما ...
گرد بام و در من بی ثمر میگردی
انتظار خبری نیست مرا ....
نه ز یاری – نه ز دیار و دیاری – باری
برو آنجا که بوَد چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک در دل من همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصدِ تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی ...تو دروغ
که فریبی... تو فریب
قاصدک ! هان ولی ....آخر ....ایوای
راستی . آیا رفتی با باد ؟
با توام .آی ! کجا رفتی ؟ آی ....؟
راستی آیا جایی خبری هست هنوز
مانده خاکستر گرمی جایی....؟؟؟
قاصدک ابرهای همه عالم شب و روز در دلم میگریند .
نوشته شده در جمعه 88/7/24ساعت
7:7 عصر توسط رز نظرات ( ) |
Design By : Pars Skin |