سلام دوستای من... خسته شدم از انتظارات مزخرف این مامانم.. من خودم اهل بی احترامی نیستم... اما اگر اونا حاشیه نسازن واسم... والا بخدا تا 9 شب سر کارم ... امروز که جمعه بود ...تازه از آبادان رسیدم... خسته کوفته ... برادرا و خواهرم اومدن... این روزا درگیر پایان نامه لعنتیمم... بخدا جون به تنم نیست... نمیدونم چطور بگم .... و ل م ک ن ی ن..... عقده ی خواب مونده به تنم... چقدر زود بزرگ شدیم................................................................... کار... درس... همسر.... اشتباه کردم... آخه کی با دو دست 3 تا هندونه سنگین بلند میکنه... هیچ کدوم زیر 100 کیلو نیست... ای بابا ....
نوشته شده در جمعه 89/12/13ساعت
10:42 عصر توسط رز نظرات ( ) |
Design By : Pars Skin |